پارت ۳۱مافیای عشق

چرا خوب با ماشین خودم برم
جیمین: کی رانندگی میکنه
ات: خوب من انتظار داری راننده داشته باشم
جیمین: نه با ماشین من بریم توی راه بهت میگم
ات: اوووووففففف خیلی متنفرم ازت ( زیر لب)
جیمین: شنیدم
ات سوار ماشین جیمین شود و توی راه
جیمین: خوب ات اونجا باید یک طوری رفتار کنی که باهم رابطه داریم خوب
ات: ما قرارمون این نبود (شک و هنگ)
جیمین: خوب تو از من نپرسیدی که چطوری باید رفتار کنی
ات: نه من اینو قبول نمیکنم
جیمین: باشه پس پس فردا امتحان علوم داری و یونا هم آسیب می بینه
ات: یوووونا باشه باشه وقت به یونا دست نزن
جیمین: باشه خوب بلدی این کارو انجام کنی یا نه
ات: اره بلدم
جیمین: بعد اگر گفتن اسمتون چی میگی پارک ات هستم
ات: خوب من فامیلم پارک نیست کیمیان
جیمین: اونو بگو باشه
ات: باشه ( حرص)

نیم ساعت دیگه

رسیدم جیمین پیاده شود و برای ات درو باز کرد و ات بزور دستشو داد به جیمین و رفتن داخل جیمین هم به همه نگاه میکرد. و همه به جیمین احترام و تعضیم میگذاشتن و جیمین رفت پیش دوستای قدیمی و به بادیگارد گفت حواست کیم نامجون باشه و جیمین زیر چشمی به کیم نامجون نگاه میکرد
یکی از دوستای جیمین گفت
فلیکس: جیمین ما رو به دوست دخترت معرفی نمیکنی
ات میخواست حرف بزنه که جیمین حرف زد
جیمین : ایشون دوست دختر من پارک ات هست
فلیکس: هااا خوشبختم زن داداش من هم سومین فلیکس هستم و میتونی فلیکس صدام کنی

ات که به جیمین نگاه حرص میکرد و به
ات : من هم خوش بختم
و دست دادن و خندیدن و رفتن دور هم نشستن و میخندیدن و یکی از بادیگارد جیمین آمد و پیش گوش گفت که کسی نشنوه
بادیگارد: قربان اون رفت یکی از اتاق ها
جیمین : باشه ببین حواستون باشه بهش
بادیگارد. : چشم قربان
رفت جیمین به جونگکوک و شوگا زنگ زد و گفتن که شروع کردیم و شوگا که به خونه کیم نامجون رفت و دختر و پسرشو کشت و همه بانده اصلحه رو دزدیدن و همه سربازان رو کشتن
و جونگکوک هم با سربازان و اسلحه هاش رفتن مهمانی و همه سربازان قائم شودن و با یونا که یک ساعت قبل آماده شودن

یک ساعت قبل
جونگکوک : الو یونا آماده شو میخوایم بریم؟
یونا باشه من آماده شودم
جونگکوک: باشه ولی لباس چی تو تنت کردی
یونا : خوب لباس زرد
جونگکوک: نه برو مشکی بپوش
یونا : چرا خوب
جونگکوک: اخ اونجا هر دختری باید لباس مشکی بپوش و این یعنی قشگل و زیبای دختر نشون میده
یونا : باشه پس مشکی می پوشم
جونگکوک: آفرین و پنچ دقیقه میرسم
یونا : باشه

زمان الان
یونا : آه سلام ات تو اینجای فکر کردم نمیای
ات: سلام مگه جیمین میزارم پس فردا امتحان و نمیتونم چیزی بگم و کاری انجام کنم
یونا : باشه
دیدگاه ها (۱۳)

پارت ۳۲مافیای عشق

پارت ۳۳مافیای عشق

سلام بر همه به این رفیقمون تبریک نمیگین که ۱۰۰ تایی شود @bts...

سلام بچه ها این رفیقمون یک آدمی که نه انگار نه انگار معرف شو...

دوست پسر دمدمی مزاج

چرا حرف منو باور نمیکنی

چرا حرف منو باور نمیکنی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط